پيام
+
گاهـ ـي حجـ ـم ِ دلــــتنـگي هايـ ـم
آن قــَ ـــ ـدر زيـاد ميشود
که دنيــــا
با تمام ِ وسعتش
برايـَم تنگ ميشود ...
... دلتنــگـم...
دلتنـــــگ کسي کـــــه
گردش روزگــــارش به من که رسيــــد از
حرکـت ايستـاد...
دلتنگ کسي که دلتنگي هايم را نديد...
دلتنگ ِ خود َم...
خودي که مدتهــــ ــــ ــاست گم کـر د ه ام ...
گذشت ديگر آن زمان که فقط يک بار از دنيا مي رفتيم
حالا يک بار از شهر مي رويم
DARYAEI
92/2/17
برو بچ ادبي
يک بار از ديار … يک بار از ياد … يک بار از دل … و يک بار از دست
در انتظار آفتاب
درود