پارسي يار
شبکه اجتماعي پارسي زبانان [نسخه آزمايشي]
شبکه اجتماعي پارسي زبانان [نسخه آزمايشي]
RSS
برو بچ ادبي
برو بچ ادبي
پيام هاي برگزيده مجله پارسي نامه اتاق پيشنهادات پارسي نامه همه‌ي پيامهاي پارسي يار
برو بچ ادبي
برو بچ ادبياستان خراسان رضوي / مشهد
پيام هاي برگزيده مجله پارسي نامه اتاق پيشنهادات پارسي نامه همه‌ي پيامهاي پارسي يار
برگزيدگان مجله در ارديبهشت 1404
1 - عارفانه هاي يک دوست
2 - جوادتبريزي
سي رتبه برگزيده بر اساس تعداد کل پيام در مجله
1 - آواي روستا
2 - « لنگرودي »
3 - *ابرار*
4 - ذره بين زنده
5 - * گل نرگس *
6 - تبسم بهار ♥
7 - قافيه باران
8 - خادمة الشهدا
9 - علي در کلبه درويشي
10 - محمد_عابديني
11 - ياسيدالکريم
12 - هما بانو
12 - * کميل *
13 - .:راشد خدايي:.
14 - *بنت فاطمه*اظهر
15 - گلهو قطعه اي ازبهشت
16 - انديشه نگار
17 - *زهرا.م
18 - مجنون الحسين ع
19 - *ميثم*
20 - ||عليرضا خان||
21 - شبستان نور
22 - * هاتف *
23 - در انتظار آفتاب
24 - «امير معظم»
25 - *قاصدك*
26 - ♥ ح. بالايي
27 - ساعت يك و نيم
27 - محمد جواد س
28 - شهريار کوچه ها
28 - مهسا خانوم
29 - ميراب عطش
30 - قلمدون
30 - *سحربانو*
+
امروز 19 فروردين و از ساعت 10 صبح تا 1 بعد از ظهر شمس الشموس است احتياطا تا 11 شب خورشيد طوري در آسمان قرار ميگيرد که حاجتها برآورده ميشود سوره شمس را بخوانيد و آخر هر آيه بگوييد (يا شمس الشموس و يا انيس النفوس ادرکني) و به آب يا نمک فوت کنيد انشاالله که حاجت بر اورده ميشود. التماس دعا
سلام ميشه منبع اشو رو بگيد؟ - محمدسرحدي
امروز روزيه که دعاي روي انگشترهاي شرف الشمس نوشته ميشه... - *سحربانو*
منم ميخواستم اين فيدو بنويسم... جالبه - در انتظار آفتاب
+
مي خواهم برگردم به روزهاي کودکي
آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه ميشد
بالاترين نــقطه ى زمين، شــانه هاي پـدر بــود ...
بدتـرين دشمنانم، خواهر و برادر هاي خودم بودند .
تنــها دردم، زانو هاي زخمـي ام بودند.
تنـها چيزي که ميشکست، اسباب بـازيهايم بـود
و معناي خداحافـظ، تا فردا بود ... !
+
پشت چراغ قرمز پسرک با چشماني معصوم و دستاني کوچک گفت: چسب زخم نميخواهيد؟ پنج تا صد تومن آهي کشيدم و با خودم گفتم تمام چسب زخم هايت را هم که بخرم نه زخم هاي من خوب ميشود نه زخم هاي تو
+
تو يادت نيست ولي من خوب به خاطر دارم که براي داشتنت دلي را به دريا زدم که از اب واهمه داشت!
دروغه - √ The End W
+
ميزان تحمل هر کس را از سکوتش بفهميد آنانکه هياهو ميکنند بار هيچ چيز را بر شانه هايشان تحمل نميکنند
+
مهربانـــم !
شرمنــده ام
کــه هيچ وقت، مهربانــي هايت را منتشـــر نکردم
امـا تــا دلــت بخواهد گلايـه هـا را "پست" کردم
و غريبه هــا "لايک" زدند ...
کــاش مي توانستم
صداي تــو را بنويسم!
+
هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم
که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود…
ولي پدر ...
يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند
خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست
فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد …
بياييد قدردان باشيم ...
+
زندگي آرام است ، مثل آرامش يک خواب بلند .
زندگي شيرين است ، مثل شيريني يک روز قشنگ .
زندگي رويايي است ، مثل روياي يک کودک ناز .
زندگي زيباييست ، مثل زيبايي يک غنچه ي باز .
زندگي تک تک اين ساعتهاست ، زندگي چرخش اين عقربه هاست
زندگي راز دل مادر من ، زندگي پينه دست پدر است، زندگي مثل زمان درگذر است....
+
عشق بچگي مثل اينه که بگي: من عاشق ماکاراني ام و غذاي ديگه اي به جز اون نميخورم..... صبحانه ناهار شام فقط ماکاراني. ولي تو سن سي سالگي اگر چه ماکاراني رو به همون اندازه دوست داري اما عقيده داري هر غذايي عطر و مزه خودشو داره يعني اينطور نيست که چون ماکاراني رو دوست داري چيز ديگه اي نخوري!!
2 نظر ديگر ...
چرا؟؟؟ - برو بچ ادبي
ولي بازم تجربش به تجربه يک آدم سي ساله نميرسه وممکنه دوباره اشتباه کنه - برو بچ ادبي
2 نظر ديگر ...
آره واقعا تازه ممکنه اشتباه اسمشو بگن - برو بچ ادبي
کاملا قبو دارم اوني که تازه با بلوغ جسمي و جنسي به سمت دختر ميره عاشق نيست هوسشه که همون طور که سريع به وجود مياد سريع هم از بين ميره ولي اگر محبتي بين دو نفر ببه وجود بياد که به بلوغ عقلي کاملي رسيده باشن ميشه اسم اون عشق واقعي گذاشت و نه تنها روز به روز کم نميشه بلکه بيشترم ميشه - برو بچ ادبي
▌► | ► | ◄