تاریخ : جمعه 91/12/25 | 5:37 عصر | نویسنده : محبوبه
پسرک جلوی خانومی را میگیرد و با التماس میگوید :
خانم ! تو رو خدا یه شاخه گل بخرید زن در حالی که گل را از دستش میگرفت
نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد , چه کفش های قشنگی دارید !
زن لبخندی زد و گفت:برادرم برایم خریده است دوست داشتی جای من بودی؟؟
پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت : نه ولی دوست داشتم جای برادرت بودم !
... تا من هم برای خواهرم کفش می خریدم…
کــآش مـےشــُد جــآے مـَن بــآشے تـــآ بــدانے کـ ِ چــه حـسـے دارد وقتــے دِلمــ بــراے ِ کـسـے مـِثل ِ تـــو تــَنگـــ مےشــود ...
.: Weblog Themes By Pichak :.