تاریخ : پنج شنبه 92/1/8 | 5:19 عصر | نویسنده : محبوبه
شبی غمگین شبی بارانی و سرد ... مرا در غربت فردا رها کرد ... دلم در حسرت دیدار او ماند ... مرا چشم انتظار کوچه ها کرد ... تمام هستی ام بود و ندانست ... که در قلبم چه آشوبی به پا کرد ... ولی هرگز شکستم را نفهمید ... اگر چه تا ته دنیا صدا کرد?