مدتی قبل که به قصد تفریح به منطقه آبعلی نزدیک تهران رفته بودم با مساله جالبی روبرو شدم. حدود 40 کیلومتری تهران در وسط جاده، جوان قوی هیکلی که گویا حالت طبیعی نداشت به من که سوار اتوموبیل بودم اشاره می کرد که بایستم. ناخودآگاه به سمتش رفتم ولی قصد توقف نداشتم. با سرعت 60 کیلومتر از کنارش گذشتم و وی در حالی که به من ناسزا می گفت ضربه ای با پای خود به در اتومبیل من زد. من به این مساله توجه نکردم تا چند کیلومتر بعد که قصد کردم ببینیم خسارت وارده چقدر است.
در حالت ایستادن که بودم احساس کردم یک پراید نیز قصد دارد که با من متوقف شود، لذا من شک کردم و توقف کامل نکردم. پراید در کنار من قرار گرفت و تشویقم کرد که به بررسی خسارت بپردازم. به داخل پراید که نگاه کردم 4 تا جوان را مشاهده کردم.
شک کردم که نکند این افراد از دوستان شخص لگد پران بوده اند. پس توقف نکرده و با سرعت تمام به سمت تهران آمدم و قضیه را با یک مرسدس بنز 110 نیز مطرح کردم و مکان حادثه را به آنها خبر دادم. پس از اتمام قضیه و مشورت با دوستانم درباره حادثه مذکور متوجه شدم که این روش در واقع یک شیوه راهزنی جدید در جاده های بین شهری می باشد.
لذا از همه کسانی که این پیام را می خوانند توصیه می کنم که در موارد مشابه مانند بنده عمل کرده و خسارت مالی را به خسارت جانی و مالی ترجیح دهند.
2- روش دوم اینه که با موتور به ماشین در حال حرکت نزدیک میشوند و نفری که ترک موتور نشسته با لگد ضربه ای به آینه یغل شما وارد میکند بصورتی که آینه بشکند و با سرعت از شما دور میشوند کمی جلوتر می ایستند تا شما تحریک شوید که بایستید و علت این کار را جویا شوید این همان اشتباهی است که آنها انتظار دارند شما انجام دهید .
در آنصورت است که با یک قمه بزرگ شما را تهدید کرده و ماشین و هرچه همراه دارید را به سرقت میبرند. این مطلب را به همه هموطنانمان اطلاع رسانی کنید تا از بروز حوادث تلخ اینچنینی برای دوستانمان جلوگیری کنیم .
خداوندبی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک می شود
بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده می شود
و بقدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز میشود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشوئید قلبهایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردیها ، ناراستی ها ،نامردمی ها،...
چنین کنید تا ببینید خداوند چگونه
بر سر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند
مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود ؟
( ملاصدرا )
تورامن چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو رامن چشم در راهم.
شباهنگام در آن دم که برجاده ها مرده ماران خفتگانند،
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سروکوهی دام،
گرم یاد اوری یا نه من از یادت نمی کاهم
تورامن چشم در راهم...
من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در ان بالاها
مهربان، خوب، قشنگ
چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد
او مرا می خواند، او مرا می خواهد
.: Weblog Themes By Pichak :.